سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم!
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
گیسوی توست، سلسلهجنبان بادها
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟