اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
کو یک نفر که یاد دلِ خستگان کند؟
یا لا اقل حکایت ما را بیان کند...
خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد...
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟