آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
اَلسَّلام ای سایهات خورشید ربّ العالمین
آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود