به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود