کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی
اگر قدم بگذاری به چشم بارانی
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
دارد به دل صلابت کوه شکیب را
از لحظهای که بوسه زده زخم سیب را
تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم
ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم
کجا سُکری که اینجا هست، در خُم میشود پیدا؟
بگو مستی ما از دور چندم میشود پیدا
با سر رسیدهای! بگو از پیکری كه نیست
از مصحف ورقورق و پرپری كه نیست
نیزه دارت به من یتیمی را
داشت از روی نی نشان میداد
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم
در بين ملائک از تو نام آوردهست
نام از تو شکوه ناتمام آوردهست
ای روح زلال! نور کوثر داری
تو عطر گل یاس پیمبر داری
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی