گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
ای خوشا در راه اقیانوس طوفانی شویم
در طواف روی جانان غرق حیرانی شویم
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
طلوعت روشنی بخشیده هر آیینه ایمان را
نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قرآن را
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش