سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش