میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش