غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو