هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
یا ازلیَّ الظُّهور، یا ابدیَّ الخفا
نورُک فوقَ النَّظر، حُسنُک فوقَ الثنا
ما طائر قدسیم، نوا را نشناسیم
مرغ ملکوتیم، هوا را نشناسیم
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت