قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت