نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش