فیض بزم حق، همیشه حاضر و آماده نیست
ره به این محفل ندارد، هر که مست باده نیست
غم از دیار غمزده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
کشتی باورمان نوح ندارد بیتو
زندگی نیز دگر روح ندارد بیتو
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
چه سنگین است درد و ماتم تو
مگر این اشک باشد مرهم تو
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم