با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست