فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
به نام آنکه مستغنیست بالذّات
«بَدیعُ الاَرض» و «خلّاقُ السماوات»
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد