آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد