این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت