میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت