ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام