به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد