شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت