بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت