این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت