ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من