نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من