سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من