ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم