میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم!
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
گیسوی توست، سلسلهجنبان بادها
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد