كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین