سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه