دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار میکنم که دلم سر به راه نیست
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی