عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
نه از جرم و عقاب خود میترسم
نه از کمیِ ثواب خود میترسم
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست