شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
ای خداوندی که از لطف تو جاه آوردهام
زآنچه بودستم گرفته بارگاه آوردهام...
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست