خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست