پس از تو آسمان از دامنش خورشید کم دارد
زمین در سینهاش دریای طوفانزای غم دارد
ای در دلم محبت تو! هست و نیستم!
هستی تویی بدون تو من هیچ نیستم
تو از تبار بهاران، تو از سلالۀ رودی
تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را