چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را