الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...