الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...