بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
ای ولی عصر و امام زمان
ای سبب خلقت کون و مکان
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود