من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت