در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم