جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر، مایۀ سودا
به نام آنکه مستغنیست بالذّات
«بَدیعُ الاَرض» و «خلّاقُ السماوات»
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
دگر اين دل سر ماندن ندارد
هوای در قفس خواندن ندارد
با روزه و با نماز نشناختمت
با آن همه رمز و راز نشناختمت