تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است