چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم