چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم