بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی