شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم