سوز جگر از دل به زبان آمده بود
بابا سوی میدان، نگران آمده بود
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
پیراهنت از بهار عطرآگینتر
داغت ز تمام داغها سنگینتر
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
با جان و دل آورده اگر آوردهست
خورشید دو تا قرص قمر آوردهست
آن کشته که دین زنده به نامش باشد
پاینده نماز از قیامش باشد
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی