گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید