بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت